خورشید، محمد است و صادق ماه است
با مقدم خورشید، قمر همراه است
یعنی که ولادت امام صادق (ع)
در روز ولادت رسول الله (ص) است
عیدتون مبارک
عکسها رو خودم گرفتم
اینجا مدینه
حرم حضرت محمد(ص)
اینجا مدینه
ما داشتیم از هتل به سمت حرم میرفتیم
سمت چپ قبرستان بقیع قرار داره..
دلم هوایی شد...
اینم داخل خود حرم
قبرستان بقیع...
این همه از اول ابتدای درس خوندیم که معدلمون بالا بشه آخرش چی شد لااقل موقعی که دانشجویت خرخونی نکنید تا بعد که بیکارید و کار نیس افسوس نخورید والااااااااا
یادش به خیر... وقتی از امتحان بیرون میومدیم
دبستان :یه غلط ندارم
راهنمایی :یه غلط دارم
دبیرستان :یه دونه درست دارم
دانشگاه :فکر کنم یکیرو فهمیدم
نمیدونم این چه دردیه هر سال دقیقا بعد از دادن آخرین امتحان، یه دفعه ای کلی انگیزه و دلیل برای درس خوندن پیدا میکنم....!
عایا شمام اینجورین؟....
نیستین؟
میخواین باشین؟
نمیخواین باشین؟
خواهید بود؟
به اونایی که عجله دارن فارغ التحصیل شن
یادآوری کنم که عزیزم بیرون که کار نیست،
باور کن خونه هم هیچ خبری نیست!
همون دانشگاه بمون حداقل یکی پرسید چیکار میکنی بگی دانشجو هستم.
خودم نمونش!
دنبال کارم که نیست!!
همون دانشجو باشم بهتره!!
موندم ساله بعد چه خاکی مناسب تره بریزم تو سرم
اها یه راه هم هست!
برم اب هویجی باز کنم!
سهند هم نقش هویج رو اجرا کنه!!
دلم جاده ای می خواهد

بی اراده بودنت ار بچگی سر یارکشی برای بازی وسطی پیدا بود.....
اون وقتی که می گفتی :من با کی ام؟؟
اما من میگفتم :کی با منه؟؟
....
مدیونین اگه فکر کنین شخص مورد نظر سهند بوده!!!
مدیونین
ازیه جایی به بعد
مرض چک کردن موبایلت خوب میشه
ویادت می ره گوشی داری
دیگه دلشوره نداری که گوشیتوجابذاری
یاsms بی جواب بمونه
ازیه جایی به بعد
فقط یه حس داری :بی تفاوتی
ازیه جایی به بعد
دوست داشتن برات بی معنی میشه
از یه جایی به بعد
یه مُرده ای....
اگه پسر نبود دعوا نبود....
خشونت نبود..
عشق نبود...
دعوا نبود
اگه دختر نبود...
لطافت نبود...
ناز نبود..
دعوای پسر نبود..
عشق نبود...
ب نظر شما بهتر نبود هیچکدوم نبودیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ابتدایی
معلم :با مادرت تماس میگیرم
دانش آموز :خواهش میکنم به مادرم نگید
راهنمایی
معلم :بامادرت تماس میگیرم
دانش آموز :اه چیکار کنم
دبیرستان
معلم :با مادرت تماس میگیرم
دانش آموز :سلام ما رو هم برسون!! ازش بپرس ناهار چی داریم بعد بهم بگو
بعضیا آبروو هرچی دانشجووئه بردن
نه مشرووط میشن، نه درسی رو می افتن، حتی حذف هم نمیکنن
خجالت داره
من خودمم از همین دسته ادمام!!!
الان دارمن خجالت میکشم!
بابابزرگم داشت تو خواب صداهای عجیب و غریب در میاورد!
خانمم میگه داره خرناس میکشه؟!
پَ نه پَ داره کانکت میشه ولی چون تو محل ما ADSL نمیدن از dial-up استفاده میکنه
پ.ن:
خسته شدم بس درس خوندم خواستم حال و هوا عوض شه!!!!
اگه هر روز صبح بیدار میشیم در حالی که افسردهایم از روزمرگیهامون و حوصله هیچ کاری نداریم،
به یادمون بیاریم که بودن کسایی با حال روز ما، که دیشب رو خوابیدن و دیگه امروز صبح بیدار نشدن
چقدر در حسرت همین یه امروزیان که به ما هدیه داده شده. قدرشو بدونین...
خدایا شکرت
پ.ن:
دوستان به این ادرس هم سربزنید
این زمستونم به یاد تو میمونم
برف و بارونم به یاد تو میمونم
هرچی میتونی نیا و تلافی کن
من تا میتونم به یاد تو میمونم...
مهدی یراحی (زمستون)
راستش را بخواهی دیگر منتظر آمدن تو نیستم...
منتظر رفتن خودم هستم...
قلبم پیرمردی هفتاد ساله است
زانو هایش درد میکند...
آدم های بزرگ...
قامتشان بلند تر نیست!
خانه شان بزرگ تر نیست،
ثروتشان بیشتر نیست...
آن ها قلبی وسیع و نگاهی مرتفع دارند...!
الان منو شناختید یا بیشتر توضیح بدم؟؟؟؟
مرد اگر مرد باشد...
عشق را از زن میخواهد نه محصولی از جراح پلاستیک را...
و تو ای زن اگاه باش...
که عروسک شدن، تضمینی برای پیدا کردن مرد نیست...
فقط این لحظه ی آخر
یه چیزی رو بگم؟ آره؟
کسی که کشتی با دستات
هنوز خیلی دوست داره
پ.ن:
این جانب از این تریبون هرگونه عخش و شکست عخشی رو تکذیب میکنم!!!
فقط از این مطالب خوشم میاد که مینویسم
ملیکا میدونه
یک روز هم رسد که در این جا خواهم نوشت:
فندکی خواهم خرید،
دور خواهم شد از این شهر غریب..
می روم به دیاری...
شاید آنجا بهای تلخی
تا آن زمان حتما قافیه بیت دوم این خط هم جور می شود...
سپنتا:امروز تولد ملیکا بود
از همینجا تولدتو بهت تبریک میگم عزیزم
امیدوارم که همیشه شاد و سالم و سرحال باشی
سهند: سلام جوجه کوچولو
یک سال بزرگتر شدی ,بهت تبریک میگم
امیدوارم زیادتا بهت خوش بگزره
این سپنتای کله پوک نمیذاره بیشتر بنویسم واست!!!
مواظب خودت باش همیشه و همه جا
سپنتا: حالا یه بار اومده پیش من که بتونه تولدتو تبریک بگه ببین داره ابروی منو میبره
ﺧﻂ ﻋﻤﺮﻡ ﮐﻒ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻳﻢ ﻧﻴﺴﺖ....
ﺑﻪ ﻓﺎﻟﮕﻴﺮ ﺑﮕﻮ:
ﺭﺩِ ﭘﺎﻫﺎﻱ ِ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﺪ...
جایت را با دیگری پُر میکنند
احساس... سیری چند؟؟!
آدم های عجیبی دارد اینجا!
دوستی هایشان ناگهانی ست
دلبستن شان غریب است
و رفتن شان آشنا...!
تقویم من تعطیل روزای توئه وقتی
از حیرت دریا و بهت آسمون میگه
وقتی اذون و مردم از خورشید میپرسن
خورشید روی نیزه ها اذون میگه
روزگار لعنتی!
هر سازی زدی رقصیدم، بی انصاف یکبار هم تو به ساز من برقص!
ببین دلم چه شوری می زند...
دستانت را دور گردنم حلقه کن...
این دوست داشتنی ترین شال گردن شب های سرد من است،