چه وضعیه!!
اسم من سپنتاس
وقتی مامانم صدام میکنه سپنتا
خواهرم سریع میگه 15 تا
بخاطر بسپاریم حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست، خداوند در هر حضوری رازی را برای کمال ما پنهان کرده است، خوشا به حال ما اگر آن راز را در یابیم...
یادمان باشد شاید
شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشود
پس به امید فردا ها
محبت هایمان را ذخیره نکنیم
نام جاوید وطن
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
بشنو سوز سخنم
که نوا گر این چمنم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان
چقدر قشنگه که اسم کشورمون باز هم سرزبونها افتاده
بازهم مثل همیشه میتونیم سرمونو بالا بگیریم و بگیم ایرانی هستیم
مثل رزمنده هایی که واسه دفاع از خاک کشورمون و اسایش ما جنگیدند و سرشون رو بالا گرفتن..
ما هم سرمون بالاست...
جدیدا پشه های خونمون قابلیت عبور از پتو رو هم بدست اوردن
در حد کریس آنجل!
یکیشون اومد در گوشم گفت..:
ماااااااااااااااااااایند فرییییییییییک...
یعنی خون من یکی رو که تخلیه کردن مثه دیمن وقتی میخواست جرمی رو بکشه!!!
فقط باش....
همین که هستی کافیست...!
دور از من.....!
بدون من....!
چه فرقی میکند؟؟؟
گل میخری!! خوب است!!
برای من نیست؟!
نباشد!!!
همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست.....
دلخوشم به این حماقت...
شاید تکراری باشد
ولی گاهی، بعضی چیزها
ارزش هزاران بار تکرار را دارند
تکرار می کنم، تکرار می کنم :♥دوستت دارم♥...
عاشقانه هایم برای تو،
نیمه ی گمشده ام نیستی که بانیمه ی دیگربه جستجویت برخیزم،
**تو**
تمام گمشده ی منی! تمام گمشده ی من.
آتش زدن به یک سرنوشت
کبریت نمی خواهد که...
پا می خواهد...
که لگد بزنی به همه ی دارایی یک نفر...
و بروی...
من برای تو چتری بیش نبودم, باران تمام شد فراموشم کردی
اینجا سرزمین واژه های وارونه است: جایی که"گنج" "جنگ" میشود!
"درمان" "نامرد"
"قهقهه" "هق هق"!
اما "دزد" همان "دزد" است،"درد" همان "درد" است
"گرگ" همان "گرگ" است!!!!
اری
سرزمین واژه های وارونه، سرزمینی که "من" "نم" زده است،
"یار" "رای" عوض کرده است،
"راه" گویی "هار" شده،
"روز" به "زور" میگذرد،
"اشنا" را جز در "انشا" نمی بینی
و
چه "سرد" است این "درس" زندگی اینجاست که "مرگ" برایم "گرم" میشود......
چرا که "درد" همان "درد" است...
من زخم های بینظیری به تن دارم اما تو بهترینشان بودی
عزیزترینشان....
عمیق ترین شان....
بعد از تو آدمها تنها خراش کوچکی بودند بر پوستم که هیچکدامشان به پای تو نرسیدند...
به قلبم نرسیدند...
.....
توچشام زل بزن...بیا ببین بغضو..
تاحالا اینجوری دیده بودی تو من تخسو...؟؟؟
حالا ببین.......
گاهی وقتا ادم نیاز داره اینو از زبون یک دوست بشنوه...
سَرِتو بالابگیر...
مَن کنارِتم هنوز...
من که این طوریم شما چه طور؟