دیدی آخرش تابستان آنقدر غصه ی مارا خورد که پاییز شد!ببین... تو یادت نیست که ما کجای دفتر خاطرات پاییز سال گذشته نوشتیم و زیرش را امضا کردیم که سرخی تو از ما و زردی ما از تو؟  که هنوز مهر نشده روی خط نه چندان صاف سرنوشتمان زرد کشیدند . خلاصه از قدیم و دور گفته اند و میگویند مه پاییز فصل عاشق هاست و آذز اتش گرفته هم فرزند سوم همین پاییز بود که مارا به این روی نمیدانم چه رنگی نشاند! به عاشقیم یقین دارم که مینوسم و گمان میکنم اگر تبریک تولد پاییز را ننویسی باید به عاشق نبودنت یقین کرد...
مهم نیست..اصلا فدای سرت که یک تابستان دیگر هم گذشت و بازهم معجزه نشد, به قول خودت صبر را با وفاداریمان تا پاییز بعد شرمنده میکنیم. شاید از بس رو سفید شیدم, پاییز سال آینده جای باران, برف در سرزمینمان بارید.
پاییز مبارک
 
 
پ.ن
پاییز همه مبارک


تاريخ : شنبه 30 شهريور 1387برچسب:, | 22:35 | نويسنده : آتریسا |

 

وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ،

دگر آیینه ز من با خبر است ، که اسیر شب یلدا شده ام ،

من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ،

 

کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام...



تاريخ : جمعه 1 فروردين 1387برچسب:, | 1:8 | نويسنده : آتریسا |

دوستت دارم... بی بهانه...

پس تو هم دوستم بدار... بی بهانه...



تاريخ : شنبه 11 شهريور 1386برچسب:, | 17:34 | نويسنده : آتریسا |
صفحه قبل 1 ... 23 24 25 26 27 ... 28 صفحه بعد